ادامه از پارهٔ اول
ترجمه به انگلیسیِ معدود الفاظی در تاریخِ فلسفه بهاندازۀ لفظِ «Bedeutung» فرگه، مشخصاً آنطورکه در کارهای متأخرش از دهۀ ۱۸۹۰ به بعد بهکار رفته، مناقشهانگیز بوده است. مفهومِ سعادت/بهروزی1 ارسطو و مفهومِ روح2 هگل برای دورۀ طولانیتری موضوعِ بحثهایی داغ بودهاند؛ اما حتی در این موارد هم این اندازه الفاظِ همخانواده، که به وخیمتر شدنِ مشکل میانجامد، نداریم.[۱]
در بخشِ قبل دربارهٔ مسألهٔ ترجمهٔ «Bedeutung» (و همخانوادههایش) ددر آثارِ متأخرِ فرگه، روالِ مترجمانِ آثارِ فرگه پیش از انتشارِ ترجمۀ انتشارِ نوشتههای پس از مرگ منتشرشدهٔ[۲] (از این پس، نوشتهها)، و دلایل مترجمانِ نوشتهها، لانگ و وایت، برای ترجیحِ معادلِ «meaning» و (همخانوادههایش) بحث کردیم. در این بخش، به معرفیِ انتقادهای بل بر این انتخاب و پاسخهای لانگ و وایت به این انتقادها میپردازیم. خواهیم دید که محلِ اصلیِ نزاع میانِ او و مترجمانِ نوشتهها درکِ درست از اصلِ بهظاهر مقبولِ بیطرفیِ تفسیری است.
دیوید بل در نقدِ خود بر تصمیم مترجمانِ نوشتهها برای برگرداندنِ «Bedeutung» به «meaning» در آثارِ متأخرِ فرگه دو هدف را دنبال میکند: اول، ارائۀ استدلالهای ایجابی بهنفعِ معادلِ «reference» در آثارِ آن دوره؛ دوم، انتقاد از نحوۀ توسلِ لانگ و وایت به اصلِ بیطرفی تفسیری در توجیهِ ترجیحشان برای استفاده از معادلِ «meaning».
تاآنجاکه به هدفِ اول مربوط میشود، کاری که بل میکند عمدتاً مبتنی است بر ارائۀ تفسیری از مفهومِ موردنظر فرگه در آثار متأخرش از Bedeutung یک عبارت در سیاقهای مختلف.[۳] او براساس این تفسیر استدلال میکند که کاربرد لفظِ «Bedeutung» برای این مفهوم از سوی فرگه بههیچوجه مطابق با کاربرد اغلبِ متکلمانی که زبانمادریشان آلمانی است نیست (ص ۱۹۱) و رکوپوستکنده استعمالی است نادرست از این واژه در زبانِ آلمانی (ص ۱۹۳). از نظرِ بل، نزدیکترین واژهای که در زبانِ انگلیسی مفهومِ موردنظرِ فرگه را، البته باز هم نه بهطور کامل، میرساند «reference» است.
علاوهبراین، «reference» این مزایای اضافه را نیز دارد که اولاً، مثلِ «Bedeutung»، و برخلاف معادلهای دیگری مثلِ «nominatum»، واژهای عادی از زبانِ روزمره است؛ ثانیاً، بخشیِ از غرابتِ استعمالِ «Bedeutung» در متنِ آلمانی را در متنِ انگلیسی نیز حفظ میکند، مخصوصاً آنجا که از reference (یا مرجعِ) یک جمله سخن میگوییم و فیالمثل میگوییم جملۀ «برف سفید است» به صدق ارجاع میکند (refers)؛ و نهایتاً، استفاده از «reference» در مکتوباتِ ثانویه راجع به فرگه کموبیش به سنتی جاافتاده تبدیل شده و «هدف در اینجا باید استانداردسازی باشد و نه تشتّت؛ هیچ نیازی به ترجمۀ دیگری از این لفظِ مشکلساز نیست» (ص ۱۹۴).
بااینهمه، با اصلِ بیطرفی تفسیری چه کنیم؟ همانطورکه در بخشِ اولِ این یادداشت گفته شد، تقریباً همۀ شارحان و مترجمانِ فرگه قائلاند او معنایی اصطلاحی و فنی از «Bedeutung» را در دورۀ متأخر مراد میکند و لذا با آنچه بل دربارۀ نارسایی یا نادرستی «meaning» میگوید موافقاند؛ اما مسئله این است که باتوجهبه اصلِ بیطرفی تفسیری، آیا مترجم مجاز است لفظی را دربرابرِ آن قرار دهد که بهلحاظِ واژهشناختی نادرست، اما بهزعمِ او رسانندۀ منظور فرگه است؟ مشخصاً آیا انتخابِ «reference» آنگونهکه بل پیشنهاد میدهد نقضِ بیطرفی تفسیری نیست؟
بل استدلال میکند که پاسخ به این پرسش اخیر تنها وقتی مثبت خواهد بود که خوانشی محدود و سختگیرانه، و البته نامعقول، از اصلِ بیطرفی تفسیری داشته باشیم. در این خوانش، اصل چنین فهمیده میشود که «هر واژه در متنِ اصلی باید به معادلِ انگلیسی دقیقش (اگر چنین معادلی باشد) ترجمه شود» (ص ۱۹۵). از نظرِ بل، انجام چنین کاری نهتنها زبان ترجمه را متکلفانه و تصنعی میکند، بلکه درعمل غیرممکن است. برای مثال، در جایی که نکتۀ موردنظرِ مؤلف با توسل به خاصیتِ زبانیای از واژهای خاص در زبانِ اصلی بیان شده است (مثلاً تعداد سیلابهای آن)، برگرداندنِ آن واژه به معادلِ دقیقش در زبان مقصد میتواند به از دست رفتنِ آن نکته منجر شود. آنچه مترجم موظف به انجام آن است برگرداندنِ معنای موردنظرِ مؤلف در متنِ اصلی به زبانِ مقصد است، و نه صرفِ برگرداندنِ الفاظِ او به معادلهای استاندارد.
موردِ دیگر، و مربوطتر، وقتی است که کاربردِ مؤلف از واژهای که انتخاب کرده است بهوضوح، در همان زبان اصلی، نادرست است. این اتفاقی است که از نظرِ بل، درموردِ «Bedeutung» افتاده است. اگر واقعاً چنین است که کاربردِ فرگه از این واژه در زبانِ آلمانی ربطی به معنای عادی و روزمرۀ آن («meaning» در انگلیسی، «معنا» در فارسی) ندارد، انتخابِ این معادلها موجبِ بدفهمی و اغتشاش بسیار در متنِ ترجمه میشود (ص ۱۹۴). بنابراین، اگر مترجمِ عهدهدارِ رساندنِ معنای موردنظر مؤلف است، و اگر «reference» در زبانِ انگلیسی بهتر این معنا را منتقل میکند و «meaning» بههیچوجه چنین نمیکند، دلیلی برای انتقالِ کاربردِ اشتباه مؤلف به متنِ ترجمه و اجتناب از کاربردِ «reference» وجود ندارد. چنین انتخابی البته مستلزمِ این است که مترجم دست به تفسیر بزند، امّا این کار لزوماً نقضِ بیطرفی تفسیری نیست، چراکه مسئلۀ تفسیریای که حلوفصل میکند «مسئلۀ تفسیری مشروعی» نیست که خوانندۀ متنِ اصلی با آن درگیر میشود. این صرفاً مسئلهای است برخاسته از کاربردِ اشتباه یک واژه در زبانِ اصلی از سوی مؤلف.
امّا استدلالهای بل برضدِ معادلِ «meaning» و بهنفعِ «reference» تنها وقتی میتوانند متقاعدکننده باشند که همراه شوند با توضیحی برای اینکه چرا فرگه «Bedeutung» را چنین نادرست بهکار میبرد. فرض کنیم که منظورِ او از این لفظ آن چیزی است که بل در تفسیرِ خود از Bedeutung ارائه میکند، یا بههرحال آن را در معنایی فنی و اصطلاحی بهکار میبرد. چرا او واژۀ مناسبتری را برای این منظور بهکار نمیبرد؟ از نظرِ بل، بخشی از پاسخ این است که هیچ واژۀ روزمرهای برای انتقالِ کاملِ معنای موردنظر فرگه در زبانِ طبیعی وجود ندارد. بااینحال، هنوز این پرسش مطرح خواهد بود که حتی با این فرض، چرا او واژهای روزمره را انتخاب میکند که بهوضوح نادرست است، بهجای اینکه برای مفهومِ موردنظرش اصطلاحی فنی وضع کند و از چنین اغتشاشهایی جلوگیری کند.
بل در پاسخ به این پرسش به این نکته اشاره میکند که این کاری است که فرگه درموردِ واژگانِ زبانِ عادی دیگری نیز میکند. کاربردِ او از واژههای آلمانی معادلِ «اندیشه»، «شیء»، «تابع»، و «مفهوم» نیز مطابقِ معنای استاندارد آنها در زبانِ آلمانی نیست و دستکم در بادی امر گیجکننده است. از نظر بل، دربارۀ دلیلِ فرگه برای اتخاذِ این سیاستِ اصطلاحشناختی تنها میتوان به حدس و گمان اکتفا کرد و حدسِ خودِ او دراینباره مبتنی است بر احساسِ عمیق فرگه دربارۀ قدر نادیده بودنِ مساهمتهای بنیادینش در منطق و فلسفه. از نظر بل،
بهنظر میرسد که تنها توضیح برای غرابتِ اصطلاحشناختی او این بوده که باور داشته با بهکار بردنِ واژگانِ روزمره، گیریم تاحدودی گمراهکننده، خوانندگانِ کمتری پس زده میشدند و آثارش مخاطبانِ گستردهتری پیدا میکردند (ص ۱۹۳).
از نظرِ بل، این راهکارِ فرگه در برخی موارد، مانندِ «Gedanke» (اندیشه)، موفق بوده است، به این معنا که اگرچه معنایی که فرگه از آن مراد کرده است در ابتدا عجیب است، اما بهسرعت بهعنوانِ توسیعی از معنای اصلیِ این واژه مقبول افتاده است. امّا درموردِ «Bedeutung» چنین اتفاقی نیفتاده است و کاربردِ فرگه استعمالی نادرست از این واژه محسوب میشود.
انتقادِ بل از رویۀ مترجمانِ نوشتهها در ترجمۀ «Bedeutung» با پاسخ آنها در همان شمارۀ مجلۀ آنالیسیس همراه شد. آنها با بل موافقاند که اصلِ بیطرفی تفسیری با این خوانش که هر واژه با معادلِ استانداردش جایگزین شود نامقبول است، امّا انکار میکنند که چنین خوانشی از این اصل آنها را به انتخابِ «meaning» درمقابلِ تمامِ کاربردهای «Beduetung» در آثار فرگه، چه پیش و چه پس از ۱۸۹۱، رسانده است. آنها نخست صورتبندیای از اصلِ موردنظر خویش بهدست میدهند، که در ابتدای پارهٔ اول از این مقاله نقل شد و در اینجا تکرار میشود:
اگر جایی در متنی قطعهای هست که گویشورانِ زبانِ اصلی را با مسئلۀ تفسیری مشروعی مواجه میکند، مترجم باید تلاش کند که درصورتِ امکان، خوانندۀ نسخۀ خودش را با همان مسئلۀ تفسیری مواجه کند و نسخهای تولید نکند که این مسائل را در نظر خودش حلوفصل میکند.[۴]
لانگ و وایت سپس تلاش میکنند، با ذکرِ ملاحظاتِ مختلفِ تفسیریای که خوانندۀ آلمانیزبانِ فرگه با آن مواجه است، اولاً نشان دهند که مسئلۀ پیچیدهتر از صرفِ ارائۀ تفسیری از «Bedeutung» در آثار متأخر فرگه، کاری که بل میکند، است و واقعاً مسئلۀ تفسیری مشروعی است؛ ثانیاً، انتخابِ معادلی مثلِ «reference» این مسئله را از خوانندۀ انگلیسیزبان پنهان میکند. من در اینجا اجمالاً به دو تا از ملاحظاتِ آنها میپردازم که بهنظرم اهمیت بیشتری دارند.
(الف) تاریخِ همۀ نوشتههای پس از مرگ منتشرشدۀ فرگه مشخص نیست. اگر رویۀ مترجمِ فرگه این باشد که «Bedeutung» را در نوشتههای پیش از ۱۸۹۱ به «meaning» و در نوشتههای پس از این تاریخ به «reference» برگرداند، آنگاه در نوشتههای بدونِ تاریخ هر معادلی که انتخاب کند، درواقع تصمیمی گرفته است راجع به تاریخ تقریبی انتشارِ آن نوشته؛ چیزی که ورای صلاحیتِ او در مقامِ مترجم است. لانگ و وایت متذکر میشوند که مسئله غامضتر میشود، وقتیکه توجه کنیم که باوجود آنکه فرگه پس از کشفِ تمایزِ Sinn و Bedeutung در ۱۸۹۱ عمدتاً «Bedeutung» را در معنای فنیای که مدنظرش است بهکار میبرد، این رویهای ثابت نیست. حتی در نوشتههای پس از ۱۸۹۱ نیز گاه فرگه «Bedeutung» را در معنای راجع و معمولش («meaning») بهکار میبرد.
این موضوع باعث شده است که فیالمثل فورث در ترجمهاش از بخشهای ابتدایی قوانین بنیادین حساب، که مربوط به ۱۸۹۳ است، درحالیکه اغلب «Bedeutung» را به «denotation» برمیگرداند، گاه آن را به «meaning» برمیگرداند. از نظرِ مترجمانِ نوشتهها، حتی اگر تفسیرِ فورث درموردِ در معنای عادی یا فنی بودنِ هرکدام از کاربردهای «Bedeutung» درست باشد، مترجم باید اجازه دهد که خوانندۀ انگلیسیزبان نیز، همچون خوانندهٔ آلمانیزبان، خود در خواندنِ متن با این مسئلۀ تفسیری مواجه شود و نه اینکه با اتخاذِ چنین رویۀ دوگانهای جوری وانمود کند که گویا اصلاً مسئلهای نیست.
(ب) اگر رویۀ مترجمِ فرگه این باشد که «Bedeutung» را در نوشتههای پیش از ۱۸۹۱ به «meaning» و در نوشتههای پس از این تاریخ به «reference» برگرداند، اولاً مسئلۀ میزانِ پیوستگی و انقطاع میانِ اندیشهها و آموزههای فرگه پیش و پس از این تاریخ برای خوانندۀ انگلیسیزبان، برخلاف خوانندۀ آلمانیزبان، اصلاً مطرح نمیشود؛ ثانیاً، ارتباطِ میانِ دیدگاههای فرگه و دیدگاههای نویسندگانِ دیگری که او از آنها نقلقول میکند یا به بررسی آرایشان میپردازد در ترجمه مغشوش میشود.
در توضیحِ نکتۀ اول، لانگ و وایت به ذکرِ مثالی میپردازند که در آن فرگه آموزهای واحد را هم در مبانی حساب (۱۸۸۴) و هم در قوانینِ بنیادینِ حساب (۱۸۹۳) صورتبندی کرده است و در هردوی آنها یکی از مشتقاتِ واژۀ «Bedeutung» بهکار رفته است. خوانندۀ آلمانیزبان در مواجهه با چنین امری با این مسئلۀ تفسیری مواجه میشود که رابطۀ میانِ این دو آموزه چیست و در پاسخ به آن هر سه گزینۀ زیر بهروی او گشوده است و برعهدۀ اوست که میانِ آنها دست به انتخاب بزند:
-
فرگه در اثرِ متقدم معنای «meaning» را از «Bedeutung» مراد میکند و در اثر متأخر معنای «reference» را؛ بنابراین، او در این فاصله نظرِ خود را تغییر داده است.
-
کاربردِ «Bedeutung» در اثرِ متأخر از جملۀ مواردی است که فرگه در آثارِ پس از ۱۸۹۱ معنای عادی این واژه را مراد کرده است؛ و لذا، از همان آموزهای دفاع میکند که در اثر متقدم طرح کرده است.
-
باوجود آنکه فرگه پیش از ۱۸۹۱ عموماً «Bedeutung» را در معنای عادی آن بهکار میبرد، اما میتوان پیشآگاهیای از معنای فنیِ متأخر آن را در آثار آن دوره نیز یافت و لذا آموزۀ متقدم درواقع از نشانههای این است که فرگه حتی در آن دوره هم گاه چیزی شبیه به معنای فنیِ متأخر را از «Bedeutung» مراد میکرده است.
اگر «Bedeutung» را همچون مترجمانِ نوشتهها همواره به «meaning» بازگردانیم، خوانندۀ انگلیسیزبانِ فرگه نیز با هرسۀ این گزینهها مواجه خواهد بود، اما انتخابِ معادلِ «reference» این دعوای تفسیریِ مشروع را بهنفعِ گزینۀ ۱ فیصله میدهد. از نظرِ لانگ و وایت، حتی اگر این موضعی درست باشد، در صلاحیت مترجم نیست که بهجای خواننده دراینباره تصمیم بگیرید.[۵]
آنچه در دو بخشِ این یادداشت آمد گزارشی اجمالی بود از معضلِ ترجمۀ «Bedeutung» در آثارِ متأخرِ فرگه و بخشی از استدلالهای مختلفی که له و علیه سیاستهای مختلف در ترجمۀ آن از سوی مترجمانِ نوشتهها و دیوید بل ارائه شده است، بهویژه آنجا که این استدلالها ربطی به اصلِ بیطرفی تفسیری دارند. همانطورکه در ابتدای بخشِ اول ذکر شد، گسترۀ مناقشه بر سرِ ترجمۀ این واژه بسی وسیعتر از این نزاعِ مشخص است و ملاحظاتِ بسیار دیگری نیز طرح شده است. از جملۀ مهمترین این ملاحظات تصویری است که معادلهای مختلف برای «Bedeutung» از ربطِ میانِ آثار فرگه و دیگر فیلسوفان همچون ویتگنشتاین، راسل، و استراوسن بهدست میدهد. پرداختن به اینها ورای هدفِ این نوشته است. بااینحال، اجازه دهید یادداشت را با تذکری به پایان ببرم که ازیکسو چهبسا بدیهی باشد، و ازسویدیگر بسیار در فضای ترجمۀ فارسیِ آثارِ فلسفی نقض میشود.
دست زدن به ترجمۀ آثارِ کلاسیکِ فیلسوفانِ مهم به صلاحیتی بسیار فراتر از صرفِ آشنایی هرچقدر عالی با زبانهای مبدأ و مقصد و دیگر زبانها نیاز دارد. چنین آثاری معمولاً به تفاسیرِ مختلفی راه میدهند و چنین نیست که مترجم، بهصرفِ دانشِ زبانی، همواره متوجه باشد که آیا این مسائل تفسیری مسائلی مشروعاند یا نه و آیا با انتخابِ یک معادل بهجای معادلی دیگر دارد دست به انتخابِ تفسیری میزند یا نه. چنین کاری نیاز دارد مترجم، نهتنها در حوزۀ فلسفۀ آن فیلسوف متخصص باشد، بلکه شناخت نسبتاً خوبی داشته باشد از زمینۀ فلسفیای که او در آن مینوشته و آثار دیگر فیلسوفانی که آرای او در گفتوگو با آنها شکل گرفته یا در سایۀ آنها تفسیر شده است. این درست است که صرفِ ترجمۀ اثری از یک فیلسوف کسی را متخصص آرای آن فیلسوف نمیکند، اما این همۀ حقیقت نیست؛ این هم هست که متخصصبودن در زمینۀ آرای یک فیلسوف پیششرطِ اساسی دست یازیدن به ترجمۀ آثارِ اوست و کسی که بدونِ چنین تخصصی چنین وظیفهای را عهدهدار میشود شاید فاصلۀ زیادی با شارلاتان بودن نداشته باشد.
Beaney, M. (1997) “Introduction,” in G. Frege, Frege Reader, edited by M. Beaney, Blackwell.
Frege, G. (1979) Posthumous Writings, Translated by P. Long and R. White, Blackwell.
[۳] بحث از این تفسیرِ بل فراتر از حوصلهی این یادداشت است. در این جا به صرفِ نقلِ توصیفِ کلّی او از «Bedeutung» در آثارِ متأخرِ فرگه اکتفا میکنم.
Long, P. & W., Roger (1980). “On the Translation of Frege’s Bedeutung: A Reply to Dr. Bell,” Analysis 40(4): 196–202, p. 196.
[۵] برای پاسخهایی به این استدلالهای مترجمانِ نوشتهها، نگاه کنید به بحثِ مایکل بینی در بخشِ مربوط در مقالۀ زیر:
Beaney, M. (2019), 'Translating ‘Bedeutung’ in Frege’s Writings: A Case Study and Cautionary Tale in the History and Philosophy of Translation', in P. A. Ebert, and M. Rossberg (eds), Essays on Frege's Basic Laws of Arithmetic, Oxford University Press, pp. 588–636.
اشتراکگذاری