از فرگه به وینگنشتاین دربارهٔ تراکتاتوس (III)

نامهٔ سوم (۳۰ سپتامبر ۱۹۱۹)

| مترجم: ساجد طیبی

| | 686 کلمه

  • اشتراک‌گذاری

یادداشت مترجم: آن‌چه در ادامه می‌آید ترجمهٔ سومین نامهٔ گوتلوب فرگه به لودیک ویتگنشتاین است دربارهٔ رسالهٔ منطقی-فلسفی (تراکتاتوس) او. برخلاف نامه‌های اول و دوم، در این نامهٔ کوتاه فرگه بحثی از محتوای تراکتاتوس نمی‌کند. از محتوای نامه برمی‌آید که ویتگنشتاین از فرگه تقاضا کرده است مداخله‌ای کند برای انتشار اثرش در مجلّه‌ای آلمانی. فرگه در نامه توضیح می‌دهد که چرا، هم به دلیل حجم اثر و هم به دلیل نامفهوم بودنِ آن، شانس زیادی برای انتشار آن در یک مجلّهٔ فلسفی نمی‌بیند. او برای کمک به ویتگنشتاین برای انتشار تراکتاتوس به او توصیه می‌کند اولاً آن را در چند شماره منتشر کند و ثانیاً مقدمه‌ای بر آن بنویسد که روشن کند مسألهٔ اصلی‌ای که رساله در پی پاسخ به آن است چیست؛ طرفه آن که در انتشار ترجمهٔ انگلیسی تراکتاتوس‌ نیز ناشر چنین شرطی را قید می‌کند، با این تفاوت که می‌خواهد مقدمه را راسل بنویسد.

ساجد طیبی



باد کلاینن در مکلنبورگ، ۳۰ سپتامبر ۱۹۱۹

آقای ویتگنشتاین عزیز،

فکرهایی کرده‌ام راجع به درخواستتان برای کمک به انتشار رساله‌تان در مکتوبات در فلسفهٔ ایدئالیسم آلمانی (بایترگه)1. پرفسور باوخ2 در ینا3 تنها کسی از حضرات دست‌اندرکار آن است که شخصاً می‌شناسم‌اش. تصور می‌کنم که تصمیم دربارهٔ پذیرش اثری ارسالی تنها برعهدهٔ آقای هوفمان4 در ارفورت5 است، اما به‌گمانم توصیه‌‌ای از پرفسور باوخ تأثیری تعیین‌کننده بر او دارد. آیا سراغ او بروم؟ می‌توانم برایش بنویسم که شما را متفکّری شناخته‌ام که باید بسیار جدّی گرفته شود. قضاوتی راجع به خود رساله نمی‌توانم بکنم، نه به این دلیل که با محتوای آن مخالفم، بلکه به این دلیل که محتوایش برایم به‌اندازهٔ کافی روشن نیست. اگر می‌شد حتی فقط راجع به استعمال الفاظ توافق کنیم، چه‏‌بسا به این نتیجه می‌رسیدیم که اختلاف بنیادینی با هم نداریم. می‌توانم از پرفسور باوخ بپرسم آیا تمایلی دارد نگاهی به دست‌نویس بیندازد. اما تردید دارم از این کار توفیقی حاصل شود. اگر اشتباه محاسبه نکرده باشم، دست‌نویس شما حدود ۵۰ صفحه از بایترگه را می‌‌گیرد، لذا شاید کلِّ یک شماره از بایترگه را اشغال کند. امیدی ندارم که سردبیر کلِ فضای یک شماره را صرفاً به یک نویسنده، که ناشناخته هم هست، اختصاص دهد. اگر نظرتان بر انتشار در یک مجلّه باشد، رساله را باید به چند بخش تقسیم کرد. شما در پیش‌گفتارتان می‌نویسید که از نظرتان صدق افکار بیان‌شده در آن خدشه‌ناپذیر و قطعی است. خب، نمی‌شود یکی از این افکار را، که مشتمل است بر راه‌حل‌هایی برای مسئله‌ای فلسفی، موضوع یک رساله در نظر گرفت، طوری که بشود کل رساله را به بخش‌هایی تقسیم کرد درست به تعداد مسائلی که به آن‌ها پرداخته می‌شود؟ هم‏چنین بهتر است با حجم رساله خواننده را نترسانید. اگر رسالهٔ اول، که باید مشتمل باشد بر مقدّمات، با اقبال روبه‌‏رو شد، انتشار باقی رساله‌ها در مجله تسهیل خواهد شد. با این کار، به‌علاوه، مانعی دیگر هم از سر راه برداشته می‌شود. خواننده‌ای که پیش‌گفتارتان را خوانده است حقیقتاً نمی‌فهمد قرار است با جملات اولتان چه کند. او انتظار دارد با پرسشی، طرح مسئله‌ای، مواجه شود،‌ اما درعوض چیزهایی را می‌خواند که به‌‏نظر مدّعاهایی‌‏اند که نیاز مبرم به توجیه دارند، بی‌آن‌که خبری از توجیهی باشد. شما چطور به این مدّعاها رسیده‌اید؟ آن‌ها ناظر بر چه مسائلی‏‌اند؟ من دوست دارم نخست با طرح یک پرسش مواجه شوم، با معمّایی که از دانستن راه‌حلش خشنود می‌شویم. باید اول قوّت قلبی به شخص داده شود، تا توان داشته باشد برای سروکلّه زدن با آن‏چه در ادامه می‌آید.

به‌هرحال، این‌ها پرسش‌هایی‌‏اند که اصولاً تنها شما می‌توانید به آن‌ها پاسخ دهید. من کمبودِ مقدّمه‌ای واقعی را، که هدفی در آن تعیین شده باشد، احساس می‌کنم.

اما از اظهارات من دل‌خور نشوید؛ آن‏ها با نیتِ خیر ابراز شده‌اند.

برعکس، دوستی‌تان را ادامه دهید با:

ارادتمند،‌ گ. فرگه.

  1. Beiträge zur Philosophie des deutschen Idealismus 

  2. Bauch 

  3. Jena 

  4. Hoffmann 

  5. Erfurt. 

  • اشتراک‌گذاری