توضیح مترجم:
سمیوئل جانسون1 شاعر، نویسنده، روزنامهنگار، جستارنویس و فرهنگنویس برجستۀ بریتانیایی در قرن هجدهم (۱۷۸۴-۱۷۰۹) است. او را یکی از بزرگترین منتقدان ادبی تاریخ دانستهاند. جانسون در استرافوردشر انگلستان بهدنیا آمد و پسر کتابفروش فقیری بود. در لندن مدتها بدون نام برای روزنامهها و نشریات ادواری مطلب مینوشت. نخستین کتابی که با نام خود منتشر کرد بیهودگی آمال بشری2 نام دارد (در سال ۱۷۴۹). در سال ۱۷۵۵ و پس از هشت سال کار مداومِ یکتنه، بزرگترین فرهنگ زبان انگلیسی را منتشر کرد. انتشار این فرهنگ برایش شهرت بههمراه آورد. از ۱۷۵۰ تا ۱۷۵۲ کار نوشتن و ویرایش برای مجلۀ Rambler را تقریباً بهتنهایی پیش میبرد. تنها رمانش که در ۱۷۵۹ منتشر شد Rasselas نام دارد. در ۱۷۶۵ ویرایشی انتقادی از نوشتههای ویلیام شیکسپیر منتشر کرد. مقدمهای که جانسون بر این ویرایش نوشت شیکسپیر را در مقام مهمترین چهرۀ ادبی انگلستان تثبیت کرد. مجموعۀ مقدمههای زندگینامهای و انتقادی او بر آثار شاعران انگلیسی ۱۸۸۱-۱۷۷۹ خود اثر برجستهای در زمینۀ نقد ادبی بهشمار میآید. جانسون که همنشین دلپذیری بهشمار میآمد در سال ۱۷۶۴ به پایهگذاری کلوبی ادبی کمک کرد که بهخاطر اعضای برجستهاش شهرت دارد. برخی از این اعضا عبارتاند از: دیوید گاریک، ادموند برک، آلیور گلدسمیت، و جاشوا رینولدز. شهرت گزینگویههای جانسون او را به یکی از پراستنادترین نویسندگان انگلیسیزبان تبدیل کرده است. زندگینامۀ مفصل جانسون که توسط جیمز بازوِل (یکی از دوستان و معاشران او) نوشته شده در شمار بهترین زندگینامههای تاریخ ادبیات است.
مجموعۀ کامل آثار جانسون که در ۲۳ جلد و توسط انتشارات دانشگاه ییل منتشر شده جامعترین ویرایش مجموعۀ آثار او بهشمار میآید. نخستین جلد این مجموعه در سال ۱۹۵۵ و آخرین آن در سال ۲۰۱۸ منتشر شده است. در سال ۲۰۲۱ و پس از پایان انتشار این مجموعه، انتشارات دانشگاه ییل گزیدهای از مهمترین آثار جانسون را در یک جلد (۸۵۳ صفحه) منتشر کرد. این گزیده مشخصاً بهمنظور تسهیل استفادۀ دانشجویان، معلمان، و خوانندگان عمومی منتشر شده است. مطلبی که در پی میآید ترجمهای است از یکی از نوشتههای جانسون در مجلۀ The Idler در سال ۱۷۵۹. این نوشته براساس مجموعۀ آثار سمیوئل جانسون (ویرایش دیجیتال دانشگاه ییل) ترجمه شده است. عنوان نوشته را مترجم برگزیده است.
امید کریمزاده
یکی از غرایب ممیزۀ عصر ما ازدیاد بیحدوحصر کتاب است. روزی نیست که تبلیغ تازهای برای ارتکابات ادبی جدید نبینیم و با وعدههای مکرر فخر آن نفروشیم که در قیاس با اسلاف خود، نشر دانش و حکمت را چه بسیار تسهیل کردهایم. چندان آسان نمیتوان حکم کرد که این خیل نویسندگان تازه چهمایه سعادت یا معرفت نصیب بشر کردهاند. آن که چیزی میآموزدمان که از پیش نمیدانستهایم بیتردید در مقام رفیع استاد مینشیند. آن کس که دانش (از پیش موجود) را بهشیوههایی آسانیابتر و دلپذیرتر به ما میرساند سزاوار آن است که چونان خیّری گرامی داشته شود؛ آن کس که به لطافت طبع خویش ملال از زندگیمان میزداید بهحق شایستۀ عنوان همنشینی دلپذیر است. اما از میان آنان که جهان را با کتابهایشان میانبارند قلیلاند کسانی که امیدی به رفع ملالی یا آموختن مطلبی ببرند. اینان غالباً کاری جز این ندارند که فراهم بنشینند و کتابی دو پیشِروی خویش بگشایند و از مطاوی آن دو، کتابِ سومی بهقالب زنند، بیآنکه هیچ سخن تازهای از خویش بهمیان آورده باشند یا بتوانند بر آنچه مؤلفان پیش از ایشان گرد آوردهاند انگشت قضاوت یا سنجشی بگذارند.
من بر سرِ آن نیستم که گردآوریها همه یکسر عبثاند. پارههای دانش اغلب وسیعاً پراکندهاند. نویسندگان وسیعالمشرب در قفای سخن خویش ملاحظاتی ضمنی و بدیع میآورند که از موضوع اصلی نوشتۀ آنان بسی دور است. این ملاحظات اغلب از رسالهای رسمی که در ضمن آن آمدهاند ارزندهتراند و ازآنجاکه در عنوان رساله نشانی از آنها نیست غالباً ناشناخته میمانند. آن کس که مطالبی چنین را ذیل عنوانهایی شایسته گرد میآورد درخور ستایش است، زیرا چنین کسی هرچند توانایی شگرفی در کار نمیکند، راهجویی دیگر کسان را تسهیل میکند و چهبسا با آسانیاب ساختن دسترسی به مکتوبات از پیش موجود برای برخی اذهان جدیتی افزونتر و لذتی مخاطرهآمیزتر فراهم کند تا با صرف وقت آزاد خویش به افکار تازه یا طرحهای بدیع. اما عدهای بسیار قلیل از مجموعههایی که اخیراً بهطبع رسیدهاند محصول صرف اوقاتی گرانبها یا تحقیقاتی پرمایهاند و ازاینرو صرفاً بهکارِ پریشان کردن حواس و گزینشهایی بیمایه میآیند، بیآنکه هیچ میل اصیلی برانگیزند.
کسانی گفتهاند که «جامعۀ تباه چهبسیار قانون دارد»؛ نمیدانم این سخن که «زمانۀ جاهل چهبسیار کتاب دارد» همان مایه از حقیقت بهرهور است یا نه. در آن هنگام که خزائن دانش کهن ناکاویده مانده و نویسندگان اصیل در ظلِّ بیاعتنایی یا فراموشی افتادهاند، خوشهچینان و منتحلان قدر میبینند و بر صدر مینشینند؛ آنان که آنچه را از پیش داشتهایم به ما ارزانی میکنند و از راه آشکار کردن آنچه تنها کاهلیمان از ما نهان کرده است، بزرگی میجویند.
اما حتی این نویسندگان نیز نباید بیرویه منع و سانسور شوند. حقیقت نیز چونان زیبایی طرزهای گوناگون دارد و بر نفوس گونهگون با جامههای گونهگون رخ مینماید و آن کس که توجه آدمی را به هر بخشی از دانش که زمانه در پسِ پشت خویش نهاده معطوف میکند چهبسا که ادب عصر خویش را بهواقع بهپیش رانده باشد. همهنگام با دگرگون شدن رفتار و اطوارِ ملل، شیوههای تازۀ اقناع ضرورت مییابند و ترکیبهای تازۀ تخیل پا به عرصه میگذارند؛ آن کس که خویشتن را با طبع رایج زمانه الفت میدهد هماره بخت آن دارد که خوانندگانی را به خود جلب کند که بخت آن نداشتهاند که چشم بر آثار والاتری بگشایند.
مقرر داشتن اینکه هرکس که چیزی مینویسد باید سخنی نو بهمیان آورد نویسندگان را به جمعی قلیل فروخواهد کاست؛ واداشتن بارآورترین طبایع به اینکه تنها سخن تازه بگویند مجلدات آثار آنان را به صفحاتی اندکشمار فرومیکاهد. بااینهمه، بهیقین، سخنِ مکرّر گفتن را نیز حدّی است؛ همانگونهکه کتابخانهها را نباید با کتابهایی یکسان که بهطرق گوناگون زیور یافتهاند پر کرد، انباشتن آنها با کتابهایی که اندیشهای واحد را با اسالیب بیانی مختلف عرضه میکنند نیز خطاست.
خیر و شرّی که این نویسندگان درجۀ دوم بهبار میآورند ندرتاً زمانی دراز میپاید. اینان، همچنانکه پدیدآمدنشان نتیجۀ دگرگونی اسلوبها است، اغلب با برآمدن و شیوع یافتن قالبهای نو از نظرها پنهان میشوند. در هر ملّت نویسندگانی که در گذر از عصری به عصر دیگر بپایند انگشتشمارند، زیرا آنان که جز چنگ زدن به علایق زمانه و برآوردن برخی امیال عارضی یا فراهم ساختن دلخوشیهایی گذرا سخن دیگری برای گفتن داشته باشند بسیار کمشمارند.
ممکن است نویسندگانِ یک عصر به بلند ماندن نامشان در آینده چندان امید نداشته باشند، اما ضروری است که از بدسگالیهای زمانۀ خویش بپرهیزند. هرچند از اینان نمیآید که بر ذرهای کمال بنشینند، توانند که خویشتن را از شررساندن به دیگر کسان برکنار دارند. بایسته است بههوش باشند که پیش از آگاهاندن دیگر کسان خود به آگاهی دست یابند و نیروی هرچند اندک خویش را برای رسیدن به غایاتی راستین بهکار بندند.
اما وضع ادب زمانۀ ما چنان است که آن فرزانۀ باستان که میاندیشید «یک کتاب بزرگ، شرّی بزرگ است» دربارهاش خواهد گفت که کتبِ کثیر شرورِ کثیر است. در نظر آن فرزانه، مؤلّف آثار پرحجمی که آوازهاش سالی بیش نمیپاید و خیل وجیزهنویسانی که از پی ساعتی شهرت انتحال را دست در آثار یکدیگر میبرند زندگی بشر را بهیکسان تباه میکنند. در نظرِ او فرقِ میان آنان بیش از فرقِ میان جانوری درنده و پرواز خیل ملخها نخواهد بود.
اشتراکگذاری